کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


وصیت امام رضا علیه السلام به هرثمة بن اعين در مورد شهادت؛ تغسیل؛تکفین و تدفینش

درباره : امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
منبع : عيون أخبار الرضا ج‏ ۲،ص: ۲۴۶؛ بحار الأنوار، ج‏ ۴۹،ص:۲۹۴

شیخ صدوق در عيون اخبار الرضا می‌نویسد: هرثمة بن اعين گفت: يك شب  نيمه شب كسى درب خانهام را كوبيد يكى از غلامان جواب داد. گفت به هرثمه بگو آقايت تو را می‌خواهد. با عجله حركت كردم لباس پوشيدم بسرعت خدمت حضرت رضاعلیه السلام رسيدم غلام آن جناب از جلو رفت من نيز از پشت سرش ناگاه چشمم به آقا علي بن موسى الرضاعلیه السلام افتاد كه در صحن خانه نشسته است. فرمود: هرثمه گفتم: بلى آقاي من فرمود: بنشين. نشستم. فرمود: هر چه بتو می‌گويم گوش كن و بخاطر بسپار نزديك سفر من بجانب خدا شده كه باجداد طاهرين خود ملحق شوم ديگر آخر زندگى من است اين ستمگر تصميم گرفته مرا بوسيله انگور و خرماى مسموم بكشد اما انگور را بوسيله نخى كه در سم فرو می‌برد و نخ آلوده بسم می‌شود آن را در انگور فرو می‌برد دستور داده يكى از غلامان دستش را آلوده بسم نموده آن را دانه می‌كند تا دانه ‏هاى انار در اين سم آلوده شود.


فردا مرا خواهد خواست انار و انگور زهر آلود را پيش من می‌گذارد و درخواست خوردن می‌كند من مي خورم كار تمام می‌شود و مرگم فرا می‌رسد وقتى مردم او خواهد گفت من بدست خويش او را غسل می‌دهم وقتى اين حرف را زد باو بگو حضرت رضاعلیه السلام به من فرمود: بشما بگويم مبادا دست بگشائى براى غسل و كفن و دفن من اگر چنين كارى بكنى بزودى گرفتار عذابى خواهى شد كه قرار است تأخير افتد گرفتار يك ناراحتى خواهى شد كه از آن می‌ترسى اين حرف را بزنى دست بر می‌دارد. عرض كردم: آقاى من آنچه بفرمائيد انجام می‌دهم فرمود وقتى كه دست از غسل دادن من برداشت می‌رود در يكى از اطاقهاى بالاى قصرش می‌نشيند كه بتواند محل غسل دادن مرا مشاهده كند ولى تو توجه داشته باش كه كارى به غسل دادن من نداشته باشى تا می‌بينى خيمه سفيدى زده می‌شود يك طرف حياط وقتى آن خيمه را ديدى مرا با لباس هايم ببر داخل آن خيمه خودت پشت خيمه بايست آنهائى كه با تو هستند پشت سر تو باشند خيمه را كنار نزنى كه مرا ببينى اگر چنين كنى هلاك خواهى شد مأمون از آن بالا می‌گويد هرثمه مگر تو عقيده ندارى كه امام را بايد فقط امام غسل دهد اكنون چه كسى حضرت رضاعلیه السلام را غسل می‌دهد با اينكه پسرش محمّد در مدينه و حجاز است و ما در طوس. در جوابش بگو، ما می‌گوئيم: امام را واجب نيست غسل دهد كسى جز امام اگر يكنفر سركشى و تعدى نمود و او را غسل داد امامت او باطل نمی‌شود بواسطه تجاوز و سركشى غسل دهنده و نه امامت امام بعدش باطل می‌شود كه نگذاشته ‏اند پدرش را غسل دهد اگر حضرت رضا علیه السلام در مدينه بود فرزندش آشكارا ايشان را غسل می‌داد اكنون نيز جز او كسى غسل نمی‌دهد ولى پنهانى. وقتى خيمه برداشته شد می‌بينى مرا در كفن پيچيده‏ اند بدنم را داخل تابوتى بگذار و براى دفن ببريد.

موقع دفن مأمون مايل است قبر پدرش را قبله قبر من قرار دهد چنين چيزى امكان ندارد و كلنگ كه می‌زنند بزمين اثر نمی‌كند حتى به اندازۀ سر ناخنى كنده نمی‌شود وقتى كوشش خود را كردند و نتوانستند، از طرف من باو بگو كه بمن دستور داده يك كلنگ در قبله قبر پدرت بزنم قبرى آماده با ضريح‏ ديده می‌شود. وقتى اين قبر آشكار شد بدنم را در آن فرو نبريد تا از داخل ضريح آب سفيدى بالا بيايد تا قبر پر شود و مساوى با زمين گردد بعد يك ماهى بطول قبر در آن بحركت در می‌آيد تا وقتى ماهى از نظر پنهان نشود و آب خشك نگردد مرا داخل قبر نكنيد پس از ناپديد شدن ماهى و خشك شدن آن مرا داخل قبر می‌گذاريد و لحد مرا در همان ضريح قرار می‌دهيد مگذار خاك بريزند داخل قبر، زيرا خود قبر پر می‌شود عرض كردم بسيار خوب آقا. فرمود: هر چه می‌گويم بياد داشته باش و عمل كن مبادا مخالفت كنى.

گفتم: آقا! بخدا پناه می‌برم كه دستور شما را مخالفت كنم. هرثمه گفت: بعد با گريه و اندوه خارج شدم و پيوسته چون سپنجى بر روى آتش مي سوختم كسى جز خدا از حالم خبر نداشت. بعد مأمون مرا خواست پيش او رفتم همان جا بودم تا نزديك ظهر بعد گفت هرثمه! برو خدمت ابو الحسن سلام مرا باو برسان، بگو يا تشريف بياورد اينجا يا من خدمتش برسم اگر گفت ما می‌رويم بگو تقاضا كرده زود تشريف بياوريد.

هرثمه گوید خدمت حضرت رضاعلیه السلام رسيدم، تا چشمش به من افتاد فرمود: وصيت و سفارش مرا به خاطر دارى؟ گفتم: آرى. فرمود كفش مرا بياوريد می‌دانم براى چه تو را فرستاده كفش آن جناب را آوردم بطرف مأمون رفت همين كه وارد مجلس مأمون شد خليفه از جاى حركت كرده آن جناب را در آغوش گرفت و پيشانى ايشان را بوسيد پهلوى خودش روى تخت نشاند ساعتى شروع به صحبت كردند بعد به يكى از غلامان دستور داد انگور و انار بياور. هرثمه گوید: تا اين حرف را شنيدم نتوانستم خود را نگهدارم بدنم به ارتعاش افتاد و رنگم قرمز شدم ترسيدم متوجه شوند به عقب برگشتم تا خارج شدم و خودم را بگوشه ‏اى انداختم.

نزديك ظهر متوجه شدم مولايم علي بن موسى الرضاعلیه السلام خارج شد و به منزل‏ برگشت بعد ديدم مأمورى بيرون آمد از پيش مأمون و در جستجوى پزشك و پرستار است، گفتم چه شده گفت: حضرت رضاعلیه السلام ناراحتى پيدا كرده. مردم نمی‌دانستند و شك داشتند در اصل جريان ولى من يقين داشتم. ثلث دوم شب صداى ناله بلند شد از ميان خانه حضرت رضاعلیه السلام گريه و زارى را شنيدم من هم با كسانى كه براى كشف جريان متوجه آن جناب شده بودند رفتم ديدم مأمون سر برهنه كرده گريبان چاك زده روى پا ايستاده گريه می‌كند منهم در ميان جمعيت ايستادم نفسى سرد می‌كشيدم فردا صبح مأمون مجلس تعزيت گرفت، بعد رفت به محلى كه آقا علي بن موسى الرضاعلیه السلام آنجا بود. گفت محلى را ترتيب دهيد می‌خواهم آقا را غسل دهم من نزديك شدم و آنچه مولايم فرموده بود در مورد غسل و كفن و دفن گفتم. گفت: بسيار خوب من كارى ندارم. گفت هر كار كه تو می‌خواهى بكن.

ايستاده بودم خيمه ‏اى زده شد پشت خيمه ايستادم هر كه در خانه بود پيش من ايستادند صداى تكبير و تهليل و تسبيح بلند بود صداى رفت و آمد ظرف و ريزش آب و بوى خوش كه تاكنون استشمام نكرده بودم بلند بود ناگهان مأمون از يك بالا خانه صدايش بلند شد. گفت: هرثمه تو كه معتقد هستى امام را جز امام غسل نمی‌دهد اكنون پسر حضرت رضاعلیه السلام محمّد بن علي كجا است او در مدينه و ما در طوسيم. گفتم: ما عقيده داريم كه امام را واجب نيست كسى جز امام غسل دهد اگر متجاوزى خودسرانه غسل داد امامت امام بواسطه غسل دادن او باطل نمی‌شود و نه امامت امام بعد كه نگذاشته ‏اند پدرش را غسل دهد اگر حضرت رضاعلیه السلام در مدينه بود او را پسرش محمّد آشكارا غسل ميداد اكنون نيز او غسل ميدهد ولى پنهانى.

مأمون سكوت كرد در اين موقع خيمه برداشته شد ديدم مولايم در كفن پيچيده شده است پيكر شريف آن جناب را در تابوت گذاشتم به جانب قبر برديم مأمون بر ايشان نماز خواند با حاضرين بعد آورديم به محل قبر. ديدم با كلنگ‏ زمين را حفر می‌كنند پشت قبر هارون تا قبر او را قبله قبر حضرت رضاعلیه السلام قرار دهند ولى كلنگها كارگر نيست و ذره‏ اى از خاك را جدا نمی‌كند. مأمون به من گفت: ببين چطور خاك سخت شده و نمی‌شود آن را حفر كرد. گفتم: يا اميرالمؤمنين آن جناب به من دستور داده كه فقط يك كلنگ جلو قبر پدرت هارون الرشيد بزنم. گفت: وقتى يك كلنگ زدى چه می‌شود گفتم او فرموده نبايد قبر پدرت قبله قبرش باشد اگر من يك كلنگ بزنم قبرى آماده بدون كندن و كاويدن ظاهر می‌شود كه در وسط آن ضريحى است. مأمون گفت: سبحان اللَّه چه حرفهاى عجيبى! ولى نبايد از كار حضرت رضاعلیه السلام تعجب نمود بزن ببينم چه می‌شود. هرثمه گفت: كلنگ را گرفتم و در جلو قبر هارون زدم قبرى كنده با ضريحى كه در وسطش بود آشكار شد مردم تماشا می‌كردند. مأمون گفت: بگذار بدنش را داخل قبر.

گفتم: يا اميرالمؤمنين بمن دستور داده بدنش را پائين نبرم تا از درون قبر آب سفيدى بيرون آيد و قبر پر شود تا برابر زمين بعد يك ماهى بطول قبر در آن پيدا می‌شود وقتى ماهى رفت و آب خشك شد آن جناب را كنار قبرش می‌گذارم و كارى بلحد ندارم گفت هر چه دستور داده انجام ده. هرثمه گوید: منتظر جوشيدن آب و آمدن ماهى شدم. ماهى پيدا شد و آب خشك گرديد مردم نگاه می‌كردند پيكر آن جناب را كنار قبر گذاشتم داخل قبر بوسيله پارچه ‏اى سفيد پوشيده شد كه من نيانداخته بودم. بدون اينكه من دست بزنم بدنش سرازير قبر شد بى ‏آنكه احدى دست زده باشد. مأمون به حاضرين اشاره كرد كه خاك بريزيد. گفتم چنين كارى نكنيد گفت پس چه كسى قبر را پر ميكند گفتم به من فرموده خاك نريزيد قبر خودش پر می‌شود پس از پر شدن مقدارى هم از روى زمين بالا می‌آيد. مأمون به مردم اشاره كرد كارى نداشته باشيد. خاك دستهاى خود را بزمين ريختند قبر پر شد و بالا آمد از روى زمين بصورت مربع مأمون رفت من نيز بازگشتم.

مأمون بعداً مرا در خلوت خواست، آنگاه گفت ترا بخدا قسم ميدهم راست بگو: چه از ابو الحسن علي بن موسى شنيدى. گفتم: هر چه فرموده بود برايت گفتم. گفت نه تو را بخدا راست بگو ديگر چه فرموده. گفتم: يا اميرالمؤمنين از چه چيز می‌پرسى؟ گفت: هرثمه آيا اسرارى غير از اينها به تو سپرده گفتم: بلى. پرسيد چه چيز. گفتم: جريان انار و انگور نيز به من فرموده رنگ از چهره مأمون پريد گاهى زرد و گاهى قرمز می‌شد و گاهى سياه. بالاخره غسل كرد در همان حال غسل شنيدم می‌گويند: واى بر مأمون از خدا واى بر او از پيامبر خدا واى بر او از علي واى بر مأمون از فاطمه واى به مأمون از حسن و حسين واى بر او از علي بن الحسين اى واى از محمّد ابن علي و از جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر واى بر مأمون از علي بن موسى الرضاعلیه السلام  بخدا اين زيان آشكار است اين كلمات را پيوسته تكرار می‌كرد.

چون ديدم سخنان او بطول انجاميد من رفتم يك گوشه حياط نشستم. مأمون از جاى حركت كرده نشست مرا صدا زد مثل آدم هاى مست بود گفت: بخدا قسم تو و هر كه در زمين و آسمان است نزد من از او عزيزتر نيست اگر بفهمم اين سخنان را به كسى گفتهاى و يا نشانهاى بيابم خود را بكشتن دادهاى.

گفتم: يا اميرالمؤمنين اگر يك كلمه از اين اسرار را از من شنيدى خونم برايت حلال باشد گفت: نه به خدا امكان ندارد بايد عهد و پيمان ببندى كه مخفي كنى و دو مرتبه بازگو نكنى. عهد و پيمانى محكم از من گرفت همين كه‏ چند قدم رفتم دست‏هاى خود را بر هم كوبيده گفت: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً » حضرت رضاعلیه السلام داراى يك فرزند بنام محمّد امام جوادعلیه السلام بود آن جناب رضا و صادق و صابر و فاضل و نور چشم مؤمنين و خشم كفار لقب داشت.

متن عربی روایت: حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ خَلَفٍ الطَّاطَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي هَرْثَمَةُ بْنُ أَعْيَنَ قَالَ كُنْتُ لَيْلَةً قَارِعٌ الْبَابَ فَأَجَابَهُ بَعْضُ‏ غِلْمَانِي فَقَالَ لَهُ قُلْ لِهَرْثَمَةَ أَجِبْ سَيِّدَكَ قَالَ فَقُمْتُ مُسْرِعاً وَ أَخَذْتُ عَلَيَّ أَثْوَابِي وَ أَسْرَعْتُ إِلَى سَيِّدِيَ الرِّضَاعلیه السلام فَدَخَلَ الْغُلَامُ بَيْنَ يَدَيَّ وَ دَخَلْتُ وَرَاءَهُ فَإِذَا أَنَا بِسَيِّدِي ع فِي صَحْنِ دَارِهِ جَالِسٌ فَقَالَ لِي يَا هَرْثَمَةُ فَقُلْتُ لَبَّيْكَ يَا مَوْلَايَ فَقَالَ لِي اجْلِسْ فَجَلَسْتُ فَقَالَ لِي اسْمَعْ وَ عِهْ يَا هَرْثَمَةُ هَذَا أَوَانُ رَحِيلِي إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ لُحُوقِي بِجَدِّي وَ آبَائِيعلیه السلام وَ قَدْ بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ قَدْ عَزَمَ هَذَا الطَّاغِي عَلَى سَمِّي فِي عِنَبٍ وَ رُمَّانٍ مَفْرُوكٍ فَأَمَّا الْعِنَبُ فَإِنَّهُ يَغْمِسُ السِّلْكَ فِي السَّمِّ وَ يَجْذِبُهُ بِالْخَيْطِ بِالْعِنَبِ وَ أَمَّا الرُّمَّانُ فَإِنَّهُ يَطْرَحُ السَّمَّ فِي كَفِّ بَعْضِ غِلْمَانِهِ وَ يَفْرُكُ الرُّمَّانَ بِيَدِهِ لِيَتَلَطَّخَ حَبُّهُ فِي ذَلِكَ السَّمِّ وَ إِنَّهُ سَيَدْعُونِي فِي الْيَوْمِ الْمُقْبِلِ وَ يُقَرِّبُ إِلَيَّ الرُّمَّانَ وَ الْعِنَبَ وَ يَسْأَلُنِي أَكْلَهَا فَآكُلُهَا ثُمَّ يَنْفُذُ الْحُكْمُ وَ يَحْضُرُ الْقَضَاءُ فَإِذَا أَنَا مِتُّ فَسَيَقُولُ أَنَا أَغْسِلُهُ بِيَدِي فَإِذَا قَالَ ذَلِكَ فَقُلْ لَهُ عَنِّي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ إِنَّهُ قَالَ لِي لَا تَتَعَرَّضْ لِغُسْلِي وَ لَا لِتَكْفِينِي وَ لَا لِدَفْنِي فَإِنَّكَ إِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ عَاجَلَكَ مِنَ الْعَذَابِ مَا أُخِّرَ عَنْكَ وَ حَلَّ بِكَ أَلِيمُ مَا تَحْذَرُ فَإِنَّهُ سَيَنْتَهِي قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ يَا سَيِّدِي

قَالَ فَإِذَا خَلَّى بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غُسْلِي حَتَّى تَرَى فَيَجْلِسُ فِي عِلْوٍ مِنْ أَبْنِيَتِهِ مُشْرِفاً عَلَى مَوْضِعِ غُسْلِي لِيَنْظُرَ فَلَا تَتَعَرَّضْ يَا هَرْثَمَةُ لِشَيْ‏ءٍ مِنْ غُسْلِي حَتَّى تَرَى فُسْطَاطاً أَبْيَضَ قَدْ ضُرِبَ فِي جَانِبِ الدَّارِ فَإِذَا رَأَيْتَ ذَلِكَ فَاحْمِلْنِي فِي أَثْوَابِيَ الَّتِي أَنَا فِيهَا فَضَعْنِي مِنْ وَرَاءِ الْفُسْطَاطِ وَ قِفْ مِنْ وَرَائِهِ وَ يَكُونُ مَنْ مَعَكَ دُونَكَ وَ لَا تَكْشِفْ عَنِّي الْفُسْطَاطَ حَتَّى تَرَانِي فَتَهْلِكَ فَإِنَّهُ سَيُشْرِفُ عَلَيْكَ وَ يَقُولُ لَكَ يَا هَرْثَمَةُ أَ لَيْسَ زَعَمْتُمْ أَنَّ الْإِمَامَ لَا يَغْسِلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِثْلُهُ فَمَنْ يُغَسِّلُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَىعلیه السلام وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ بِالْمَدِينَةِ مِنْ بِلَادِ الْحِجَازِ وَ نَحْنُ بِطُوسَ فَإِذَا قَالَ ذَلِكَ فَأَجِبْهُ وَ قُلْ لَهُ إِنَّا نَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَجِبُ أَنْ يُغَسِّلَهُ إِلَّا إِمَامٌ مِثْلُهُ فَإِنْ تَعَدَّى مُتَعَدٍّ فَغَسَلَ الْإِمَامَ لَمْ تَبْطُلْ إِمَامَةُ الْإِمَامِ لِتَعَدِّي غَاسِلِهِ وَ لَا بَطَلَتْ إِمَامَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بَعْدَهُ بِأَنْ غُلِبَ عَلَى غُسْلِ أَبِيهِ وَ لَوْ تُرِكَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَاعلیه السلام بِالْمَدِينَةِ لَغَسَلَهُ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ ظَاهِراً مَكْشُوفاً وَ لَا يُغَسِّلُهُ الْآنَ أَيْضاً إِلَّا هُوَ مِنْ حَيْثُ يَخْفَى فَإِذَا ارْتَفَعَ الْفُسْطَاطُ فَسَوْفَ تَرَانِي مُدْرَجاً فِي أَكْفَانِي فَضَعْنِي عَلَى نَعْشِي وَ احْمِلْنِي فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَحْفِرَ قَبْرِي فَإِنَّهُ سَيَجْعَلُ قَبْرَ أَبِيهِ هَارُونَ الرَّشِيدَ قِبْلَةً لِقَبْرِي وَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً فَإِذَا ضُرِبَتِ الْمَعَاوِلُ نَبَتَ عَنِ الْأَرْضِ وَ لَمْ يُحْفَرْ لَهُمْ مِنْهَا شَيْ‏ءٌ وَ لَا مِثْلُ قُلَامَةِ ظُفْرٍ فَإِذَا اجْتَهَدُوا فِي ذَلِكَ وَ صَعُبَ عَلَيْهِمْ فَقُلْ لَهُ عَنِّي إِنِّي أَمَرْتُكَ أَنْ تَضْرِبَ مِعْوَلًا وَاحِداً فِي قِبْلَةِ قَبْرِ أَبِيهِ هَارُونَ الرَّشِيدِ فَإِذَا ضُرِبَتْ نَفَذَ فِي الْأَرْضِ إِلَى قَبْرٍ مَحْفُورٍ وَ ضَرِيحٍ قَائِمٍ فَإِذَا انْفَرَجَ الْقَبْرُ فَلَا تُنْزِلْنِي إِلَيْهِ حَتَّى يَفُورَ مِنْ ضَرِيحِهِ الْمَاءُ الْأَبْيَضُ فَيَمْتَلِئَ مِنْهُ ذَلِكَ الْقَبْرُ حَتَّى يَصِيرَ الْمَاءُ مُسَاوِياً مَعَ وَجْهِ الْأَرْضِ ثُمَّ يَضْطَرِبَ فِيهِ حُوتٌ بِطُولِهِ فَإِذَا اضْطَرَبَ فَلَا تُنْزِلْنِي إِلَى الْقَبْرِ إِلَّا إِذَا غَابَ الْحُوتُ وَ أَغَارَ الْمَاءُ فَأَنْزِلْنِي فِي ذَلِكَ الْقَبْرِ وَ أَلْحِدْنِي فِي ذَلِكَ الضَّرِيحِ وَ لَا تَتْرُكْهُمْ يَأْتُوا بِتُرَابٍ يُلْقُونَهُ عَلَيَّ فَإِنَّ الْقَبْرَ يَنْطَبِقُ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَمْتَلِئُ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ يَا سَيِّدِي ثُمَّ قَالَ لِي احْفَظْ مَا عَهِدْتُ إِلَيْكَ وَ اعْمَلْ بِهِ وَ لَا تُخَالِفْ

قُلْتُ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُخَالِفَ لَكَ أَمْراً يَا سَيِّدِي قَالَ هَرْثَمَةُ ثُمَّ خَرَجْتُ بَاكِياً حَزِيناً فَلَمْ أَزَلْ كَالْحَبَّةِ عَلَى الْمِقْلَاةِ لَا يَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي إِلَّا اللَّهُ تَعَالَى ثُمَّ دَعَانِي الْمَأْمُونُ فَدَخَلْتُ إِلَيْهِ فَلَمْ أَزَلْ قَائِماً إِلَى ضُحَى النَّهَارِ ثُمَّ قَالَ الْمَأْمُونُ امْضِ يَا هَرْثَمَةُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِعلیه السلام فَاقْرَأْهُ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ تَصِيرُ إِلَيْنَا أَوْ نَصِيرُ إِلَيْكَ فَإِنْ قَالَ لَكَ بَلْ نَصِيرُ إِلَيْهِ فَاسْأَلْهُ عَنِّي أَنْ يُقْدِمَ ذَلِكَ قَالَ فَجِئْتُهُ فَلَمَّا اطَّلَعْتُ عَلَيْهِ قَالَ لِي يَا هَرْثَمَةُ أَ لَيْسَ قَدْ حَفِظْتَ مَا أَوْصَيْتُكَ بِهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ قَدِّمُوا إِلَيَّ نَعْلِي فَقَدْ عَلِمْتُ مَا أَرْسَلَكَ بِهِ قَالَ فَقَدَّمْتُ نَعْلَيْهِ وَ مَشَى إِلَيْهِ فَلَمَّا دَخَلَ الْمَجْلِسَ قَامَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ قَائِماً فَعَانَقَهُ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ عَلَى سَرِيرِهِ وَ أَقْبَلَ عَلَيْهِ يُحَادِثُهُ سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ طَوِيلَةً ثُمَّ قَالَ لِبَعْضِ غِلْمَانِهِ يُؤْتِي بِعِنَبٍ وَ رُمَّانٍ قَالَ هَرْثَمَةُ فَلَمَّا سَمِعْتُ ذَلِكَ لَمْ أَسْتَطِعِ الصَّبْرَ وَ رَأَيْتُ النُّفَضَةَ قَدْ عَرَضَتْ فِي بَدَنِي فَكَرِهْتُ أَنْ يَتَبَيَّنَ ذَلِكَ فِيَّ فَتَرَاجَعْتُ الْقَهْقَرَى حَتَّى خَرَجْتُ فَرَمَيْتُ نَفْسِي فِي مَوْضِعٍ مِنَ الدَّارِ

فَلَمَّا قَرُبَ زَوَالُ الشَّمْسِ أَحْسَسْتُ بِسَيِّدِي قَدْ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ وَ رَجَعَ إِلَى دَارِهِ ثُمَّ رَأَيْتُ الْآمِرَ قَدْ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ الْمَأْمُونِ بِإِحْضَارِ الْأَطِبَّاءِ وَ الْمُتَرَفِّقِينَ فَقُلْتُ مَا هَذَا فَقِيلَ لِي عِلَّةٌ عَرَضَتْ لِأَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاعلیه السلام وَ كَانَ النَّاسُ فِي شَكٍّ وَ كُنْتُ عَلَى يَقِينٍ لِمَا أَعْرِفُ مِنْهُ قَالَ فَمَا كَانَ مِنَ الثُّلُثِ الثَّانِي مِنَ اللَّيْلِ عَلَا الصِّيَاحُ وَ سَمِعْتُ الصَّيْحَةَ مِنَ الدَّارِ فَأَسْرَعْتُ فِيمَنْ أَسْرَعَ فَإِذَا نَحْنُ بِالْمَأْمُونِ مَكْشُوفَ الرَّأْسِ مُحَلَّلَ الْأَزْرَارِ قَائِماً عَلَى قَدَمَيْهِ يَنْتَحِبُ وَ يَبْكِي قَالَ فَوَقَفْتُ فِيمَنْ وَقَفَ وَ أَنَا أَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ أَصْبَحْنَا فَجَلَسَ الْمَأْمُونُ لِلتَّعْزِيَةِ ثُمَّ قَامَ فَمَشَى إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي فِيهِ سَيِّدُنَا علیه السلام فَقَالَ أَصْلِحُوا لَنَا مَوْضِعاً فَإِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُغَسِّلَهُ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ مَا قَالَهُ سَيِّدِي بِسَبَبِ الْغُسْلِ وَ التَّكْفِينِ وَ الدَّفْنِ فَقَالَ لِي لَسْتُ أَعْرِضُ لِذَلِكَ ثُمَّ قَالَ شَأْنَكَ يَا هَرْثَمَةُ قَالَ فَلَمْ أَزَلْ قَائِماً حَتَّى رَأَيْتُ الْفُسْطَاطَ قَدْ ضُرِبَ فَوَقَفْتُ مِنْ ظَاهِرِهِ وَ كُلُّ مَنْ فِي الدَّارِ دُونِي وَ أَنَا أَسْمَعُ التَّكْبِيرَ وَ التَّهْلِيلَ وَ التَّسْبِيحَ وَ تَرَدُّدَ الْأَوَانِي وَ صَبَّ الْمَاءِ وَ تَضَوُّعَ الطِّيبِ الَّذِي لَمْ أَشَمَّ أَطْيَبَ مِنْهُ قَالَ فَإِذَا أَنَا بِالْمَأْمُونِ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى بَعْضِ أَعَالِي دَارِهِ فَصَاحَ يَا هَرْثَمَةُ أَ لَيْسَ زَعَمْتُمْ أَنَّ الْإِمَامَ لَا يَغْسِلُهُ إِلَّا إِمَامٌ مِثْلُهُ فَأَيْنَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ابْنُهُ عَنْهُ وَ هُوَ بِمَدِينَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هَذَا بِطُوسِ خُرَاسَانَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّا نَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَجِبُ أَنْ يُغَسِّلَهُ إِلَّا إِمَامٌ مِثْلُهُ فَإِنْ تَعَدَّى مُتَعَدٍّ فَغَسَّلَ الْإِمَامَ لَمْ تَبْطُلْ إِمَامَةُ الْإِمَامِ لِتَعَدِّي غَاسِلِهِ وَ لَا تَبْطُلُ إِمَامَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بَعْدَهُ بِأَنْ غُلِبَ عَلَى غُسْلِ أَبِيهِ وَ لَوْ تُرِكَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَاعلیه السلام بِالْمَدِينَةِ لَغَسَلَهُ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ ظَاهِراً وَ لَا يُغَسِّلُهُ الْآنَ أَيْضاً إِلَّا هُوَ مِنْ حَيْثُ يَخْفَى قَالَ فَسَكَتَ عَنِّي ثُمَّ ارْتَفَعَ الْفُسْطَاطُ فَإِذَا أَنَا بِسَيِّدِيعلیه السلام مُدْرَجٌ فِي أَكْفَانِهِ فَوَضَعْتُهُ عَلَى نَعْشِهِ ثُمَّ حَمَلْنَاهُ فَصَلَّى عَلَيْهِ الْمَأْمُونُ وَ جَمِيعُ مَنْ حَضَرَ ثُمَّ جِئْنَا إِلَى مَوْضِعِ الْقَبْرِ فَوَجَدْتُهُمْ يَضْرِبُونَ الْمَعَاوِلَ دُونَ قَبْرِ هَارُونَ لِيَجْعَلُوهُ قِبْلَةً لِقَبْرِهِ وَ الْمَعَاوِلُ تَنْبُو عَنْهُ حَتَّى مَا يُحْفَرُ ذَرَّةٌ مِنْ تُرَابِ الْأَرْضِ فَقَالَ لِي وَيْحَكَ يَا هَرْثَمَةُ أَ مَا تَرَى الْأَرْضَ كَيْفَ تَمْتَنِعُ مِنْ حَفْرِ قَبْرٍ لَهُ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّهُ قَدْ أَمَرَنِي أَنْ أَضْرِبَ مِعْوَلًا وَاحِداً فِي قِبْلَةِ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ أَبِيكَ الرَّشِيدِ وَ لَا أَضْرِبَ غَيْرَهُ قَالَ فَإِذَا ضَرَبْتَ يَا هَرْثَمَةُ يَكُونُ مَا ذَا قُلْتُ إِنَّهُ أَخْبَرَ أَنَّهُ لَا يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ قَبْرُ أَبِيكَ قِبْلَةً لِقَبْرِهِ فَإِذَا أَنَا ضَرَبْتُ هَذَا الْمِعْوَلَ الْوَاحِدَ نَفَذَ إِلَى قَبْرٍ مَحْفُورٍ مِنْ غَيْرِ يَدٍ تَحْفِرُهُ وَ بَانَ ضَرِيحٌ فِي وَسَطِهِ قَالَ الْمَأْمُونُ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعْجَبَ هَذَا الْكَلَامَ وَ لَا أَعْجَبُ مِنْ أَمْرِ أَبِي الْحَسَنِعلیه السلام فَاضْرِبْ يَا هَرْثَمَةُ حَتَّى نَرَى قَالَ هَرْثَمَةُ فَأَخَذْتُ الْمِعْوَلَ بِيَدِي فَضَرَبْتُ بِهِ فِي قِبْلَةِ قَبْرِ هَارُونَ الرَّشِيد قَالَ فَنَفَذَ إِلَى قَبْرٍ مَحْفُورٍ مِنْ غَيْرِ يَدٍ تَحْفِرُهُ وَ بَانَ ضَرِيحٌ فِي وَسَطِهِ وَ النَّاسُ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ

فَقَالَ أَنْزِلْهُ إِلَيْهِ يَا هَرْثَمَةُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ سَيِّدِي أَمَرَنِي أَنْ لَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ حَتَّى يَنْفَجِرَ مِنْ أَرْضِ هَذَا الْقَبْرِ مَاءٌ أَبْيَضُ فَيَمْتَلِئَ مِنْهُ الْقَبْرُ حَتَّى يَكُونَ الْمَاءُ مَعَ وَجْهِ الْأَرْضِ ثُمَّ يَضْطَرِبَ فِيهِ حُوتٌ بِطُولِ الْقَبْرِ فَإِذَا غَابَ الْحُوتُ وَ غَارَ الْمَاءُ وَضَعْتُهُ عَلَى جَانِبِ الْقَبْرِ وَ خَلَّيْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَلْحَدِهِ فَقَالَ فَافْعَلْ يَا هَرْثَمَةُ مَا أُمِرْتَ بِهِ قَالَ هَرْثَمَةُ فَانْتَظَرْتُ ظُهُورَ الْمَاءِ وَ الْحُوتِ فَظَهَرَ ثُمَّ غَابَ وَ غَارَ الْمَاءُ وَ النَّاسُ يَنْظُرُونَ ثُمَّ جَعَلْتُ النَّعْشَ إِلَى جَانِبِ قَبْرِهِ فَغُطِّيَ قَبْرُهُ بِثَوْبٍ أَبْيَضَ لَمْ أَبْسُطْهُ ثُمَّ أُنْزِلَ بِهِ إِلَى قَبْرِهِ بِغَيْرِ يَدِي وَ لَا يَدِ أَحَدٍ مِمَّنْ حَضَرَ فَأَشَارَ الْمَأْمُونُ إِلَى النَّاسِ أَنْ هَاتُوا التُّرَابَ بِأَيْدِيكُمْ وَ اطْرَحُوهُ فِيهِ فَقُلْتُ لَا نَفْعَلْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ فَقَالَ وَيْحَكَ فَمَنْ يَمْلَؤُهُ فَقُلْتُ قَدْ أَمَرَنِي أَنْ لَا يُطْرَحَ عَلَيْهِ التُّرَابُ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّ الْقَبْرَ يَمْتَلِئُ مِنْ ذَاتِ نَفْسِهِ ثُمَّ يَنْطَبِقُ وَ يَتَرَبَّعُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَأَشَارَ الْمَأْمُونُ إِلَى النَّاسِ أَنْ كُفُّوا قَالَ فَرَمَوْا مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ امْتَلَأَ الْقَبْرُ وَ انْطَبَقَ وَ تَرَبَّعَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَانْصَرَفَ الْمَأْمُونُ وَ انْصَرَفْتُ فَدَعَانِي الْمَأْمُونُ وَ خَلَّانِي

ثُمَّ قَالَ لِي أَسْأَلُكَ بِاللَّهِ يَا هَرْثَمَةُ لَمَّا صَدَّقْتَنِي عَنْ أَبِي الْحَسَنِ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ بِمَا سَمِعْتَهُ مِنْهُ قَالَ فَقُلْتُ قَدْ أَخْبَرْتُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ بِمَا قَالَ لِي فَقَالَ بِاللَّهِ إِلَّا مَا صَدَّقْتَنِي عَمَّا أَخْبَرَكَ بِهِ غَيْرَ هَذَا الَّذِي قُلْتَ لِي قَالَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَعَمَّا تَسْأَلُنِي فَقَالَ لِي يَا هَرْثَمَةُ هَلْ أَسَرَّ إِلَيْكَ شَيْئاً غَيْرَ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ مَا هُوَ قُلْتُ خَبَرَ الْعِنَبِ وَ الرُّمَّانِ قَالَ فَأَقْبَلَ الْمَأْمُونُ يَتَلَوَّنُ أَلْوَاناً يَصْفَرُّ مَرَّةً وَ يَحْمَرُّ أُخْرَى وَ يَسْوَدُّ أُخْرَى ثُمَّ تَمَدَّدَ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ فَسَمِعْتُهُ فِي غَشْيَتِهِ وَ هُوَ يَجْهَرُ وَ يَقُولُ وَيْلٌ لِلْمَأْمُونِ مِنَ اللَّهِ وَيْلٌ لَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ وَيْلٌ لَهُ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍعلیه السلام وَيْلٌ لِلْمَأْمُونِ مِنْ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِعلیه السلام وَيْلٌ لِلْمَأْمُونِ مِنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَيْلٌ لِلْمَأْمُونِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَيْلٌ لِلْمَأْمُونِ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَيْلٌ لِلْمَأْمُونِ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَيْلٌ لَهُ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَيْلٌ لِلْمَأْمُونِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ يَقُولُ هَذَا الْقَوْلَ وَ يُكَرِّرُهُ فَلَمَّا رَأَيْتُهُ قَدْ أَطَالَ ذَلِكَ وَلَّيْتُ عَنْهُ وَ جَلَسْتُ فِي بَعْضِ‏ نَوَاحِي الدَّارِ قَالَ فَجَلَسَ وَ دَعَانِي فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ كَالسَّكْرَانِ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا أَنْتَ عَلَيَّ أَعَزَّ مِنْهُ وَ لَا جَمِيعُ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ وَ اللَّهِ لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ أَعَدْتَ مِمَّا رَأَيْتَ وَ سَمِعْتَ شَيْئاً لَيَكُونَنَّ هَلَاكُكَ فِيهِ قَالَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنْ ظَهَرْتَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ مِنِّي فَأَنْتَ فِي حِلٍّ مِنْ دَمِي قَالَ لَا وَ اللَّهِ وَ تُعْطِينِي عَهْداً وَ مِيثَاقاً عَلَى كِتْمَانِ هَذَا وَ تَرْكِ إِعَادَتِهِ فَأَخَذَ عَلَيَّ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ وَ أَكَّدَهُ عَلَيَّ قَالَ فَلَمَّا وَلَّيْتُ عَنْهُ صَفَقَ بِيَدَيْهِ وَ قَالَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ وَ كانَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطاً وَ كَانَ لِلرِّضَاعلیه السلام مِنَ الْوَلَدِ مُحَمَّدٌ الْإِمَامُعلیه السلام وَ كَانَ يَقُولُ لَهُ الرِّضَاعلیه السلام الصَّادِقَ وَ الصَّابِرَ وَ الْفَاضِلَ وَ قُرَّةَ أَعْيُنِ الْمُؤْمِنِينَ وَ غَيْظَ الْمُلْحِدِين‏ « عيون أخبار الرضا ج‏ ۲،ص: ۲۴۶؛ بحارالأنوار، ج‏ ۴۹،ص: ۲۹۴»